*دفتر دل*

یادمان باشد اگر خاطرمان تنها شد طلب عشق* ز هر بی سرو پایی نکنیم. یادمان باشد اگر ،گلی را چیدیم وقت پرپر شدنش سوز و نوایی نکنیم

*دفتر دل*

یادمان باشد اگر خاطرمان تنها شد طلب عشق* ز هر بی سرو پایی نکنیم. یادمان باشد اگر ،گلی را چیدیم وقت پرپر شدنش سوز و نوایی نکنیم

همهء ما روزی در بهشت بودیم


فرشته تصمیمش را گرفته بود.
پیش خدا رفت و گفت خدایا می خواهم زمین را از نزدیک ببینم.
اجازه می خواهم و مهلتی کوتاه.دلم بی تاب تجربه ای زمینی است.
خدا درخواست فرشته را پذیرفت.
فرشته گفت تا باز گردم بالهایم را اینجا می گذارم. این بالها در زمین چندان به کار من نمی آید.
خداوند بالهای فرشته را بر روی پشته ای از بالهای دیگر گذاشت و گفت بالهایت را به
 امانت نگه می دارم اما بترس که زمین اسیرت نکند زیرا که خاک زمینم دامنگیر است.
فرشته گفت باز میگردم.حتما باز می گردم.
این قولیست که فرشته به خدا می دهد...
فرشته به زمین آمد و از دیدن آن همه فرشته ی بی بال تعجب کرد.
او هر که را می دید به یاد می آورد.زیرا او را قبلا در بهشت دیده بود.
اما نمی فهمید چرا این فرشته هابرای پس گرفتن بال هایشان به بهشت بر نمی گردند.
روزها گذشت و با گذشت هر روز فرشته چیزی را از یاد برد.
و روزی رسید که فرشته دیگر چیزی از آن گذشته ی دور و زیبا به یاد نمی آورد.
نه بالش را و نه قولش را...
فرشته فراموش کرد.فرشته در زمین ماند.
فرشته هرگز به بهشت بر نگشت
نظرات 1 + ارسال نظر
مریم چهارشنبه 2 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 09:55 http://me-justrover.blogsky.com

پس چرا این فرشتههای زمینی اینقدر به هم خیانت میکنن
مگه اونا فرشته نیستن؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد