-
بدان که عاشقم
پنجشنبه 12 بهمنماه سال 1385 02:00
بدان که عاشقم بدان که عاشقم.... اگر میبینی حال خودم نیستم و در خود شکسته ام بدان که عاشقم.... اگر میبینی ساکتم ، آرامم و بی خیال بدان که عاشقم.... اگر میبینی در گوشه ای نشسته ام ، چشم به آسمان دوخته ام و ستاره ها را می شمارم بدان که عاشقم.... اگر میبینی در کناره پنجره ای نشسته ام و به صدای آواز مرغ عشق گوش میکنم بدان...
-
تو کجا بودی؟
پنجشنبه 12 بهمنماه سال 1385 01:59
تو کجا بودی؟ تو کجا بودی؟ آن زمان که به آسمان چشم انداخته بودم و از میان اینهمه ستارگان آسمان به دنبال تو بودم که یک لحظه به من چشمک بزنی و مرا بیش از بیش عاشق خودت کنی ، تو کجا بودی؟ آن زمان که دلتنگ تو بودم ، منتظر شنیدن صدای مهربان تو بودم ، تک تک ثانیه ها را میشمردم و در تب و تاب دیدار با تو بودم ، تو کجا بودی؟ آن...
-
به عشق تو زنده ام...
پنجشنبه 12 بهمنماه سال 1385 01:57
به عشق تو زنده ام... به عشق تو زنده ا م... عزیزم این قلب کوچکم تنها برای تو می تپد ! این چشمهای بی گناهم برای تو اشک می ریزند و این تن خسته ام به عشق تو زنده است.... به قلب کوچک و گویا شکسته ام عشق بورز که برای تو می تپد..... خون عاشقی را با محبت هایت در رگهای خشکم بریز و به من جانی تازه ببخش ..... مرا نوازش کن ٬ مرا...
-
تو اولین و آخرینی...!
پنجشنبه 12 بهمنماه سال 1385 01:56
تو اولین و آخرینی...! تو اولین و آخرینی..... خسته ام از نوشتن کلام عشق.... خسته ام از عشق نوشتن.... اگر نیز گهگاهی می نویسم به خاطر وجود تو است نازنینم... اگر عشق برایم ذره ای معنا دارد ، و اگر ذره ای از احساس آن در وجودم باقی مانده است به خاطر وجود تو است ای بهترینم.... تو نباشی همان یک ذره عشق نیز در وجودم نخواهد...
-
این شعار نیست!
پنجشنبه 12 بهمنماه سال 1385 01:55
این شعار نیست! این شعار نیست! این شعار نیست ، ولی ای عشق من باور کن که بدون تو حتی یک لحظه نیز نمیتوانم نفس بکشم و زندگی کنم.... ای عشق من زندگی بدون تو برایم هیچ مفهومی ندارد ، زندگی برایم بی تو دیگر به معنای زنده بودن نیست به معنای مرگ است... این حرفهایم احساسی نیست ، این کلام قلبی من است آری عزیزم بدون تو هرگز!...
-
مرا با خود ببر
پنجشنبه 12 بهمنماه سال 1385 01:53
مرا با خود ببر مرا با خود ببر... هر جا که می روی مرا نیز با خود ببر.... نگذار که در سکوت تلخ زندگی تنها بمانم ، نگذار که در خلوت تاریک زندگی در گوشه ای بنشینم و به نوای غمگین چشمانم گوش کنم... هر جا که می روی اگر دوستم میداری مرا با خود ببر..... به سفر می روی مرا همسفر خودت بدان ، به رویاها می روی مرا نیز رویای خودت...
-
بی وفا شده ای....
پنجشنبه 12 بهمنماه سال 1385 01:52
بی وفا شده ای.... انگار که بی وفا شده ای! دیگر به خاطر من ستاره ها را نمی شماری! به خاطر من قید همه کس و همه چیز را نمیزنی! چرا دیگر به خاطر من آن چشمهای زیبایت را خیس نمیکنی ٬ و گلهای رنگارنگ باغچه را دسته دسته برایم نمیچینی! دیگر به خاطر من سر به بیابان نمیگذاری ٬ و خاطره های تلخ را از یاد نمیبری! دیگر مثل گذشته با...
-
مرا دوست داشته باش
پنجشنبه 12 بهمنماه سال 1385 01:51
مرا دوست داشته باش مثل گذشته مرا دوست داشته باش مثل همان لحظه اول عاشقی مان ٬ مثل همان نیمه شب عشق مرا دوست داشته باش عزیزم... مثل همان لحظه دیدارمان که مرا در آغوش خودت میفشردی و بر گونه ام بوسه ای میزدی دوست داشته باش.. عزیزم مرا مثل آن لحظه ای که برای شنیدن صدایم و دیدن آن چشمهای سیاهم بی قراری میکردی دوست داشته...
-
این رسمش نبود
پنجشنبه 12 بهمنماه سال 1385 01:50
این رسمش نبود ای بی وفا این رسمش نبود زمستان سرد را با تو همانند بهار به سر کردم ٬ در آتش عشق تو سوختم و با درد دوری تو ساختم... با شادی تو شاد بودم .... لبخند تو آرزوی من و گریه تو عزای من بود.... چه شبهایی بود که چشمان خیسم را به خاطرت سرزنش کردم.....! آن لحظه که تو در زیر باران به یاد من قدم میزدی در این سو من لحظه...
-
متولد ماه مهر
پنجشنبه 12 بهمنماه سال 1385 01:49
متولد ماه مهر و باز یک سال دیگر ، یک پاییز دیگر ، یک مهر دیگر ، یک تولد دیگر .... و باز پاییز برگ ریزان ، با همان صدای خش خش برگهایش ، همان نم نم زیبای بارانش ، همان برگهای زرد و رنگارنگ درختانش و همان شبهای بلند با مهتاب درخشانش فرا رسید... و باز ماه مهر و محبت ، ماه صفا و صمیمیت و ماه درد دل و صحبت آمد.... بهاری...
-
گمشده ام
پنجشنبه 12 بهمنماه سال 1385 01:47
گمشده ام گمشده ام گمشده ام ، در یک قفس سرخ ،در یک باغ پر از گلهای سرخ محبت و عشق... گمشده ام ، در قلب یک عاشق ، در قلب یک مجنون .... گمشده ام ، در یک آغوش گرم ، در دشت پر از آرزو و امید ... گمشده ام ، در کنار دریا ، لحظه غروب خورشید ، درون دستهای گرم یک معشوق.... گمشده ام ، در کوهستان و صحرا ، در آسمان و این دنیا! من...
-
دل گرفته...
پنجشنبه 12 بهمنماه سال 1385 01:46
دل گرفته... دل شکسته ام گرفته است...... و باز در یک عصر پاییزی دلم گرفته است.... دلی که همچو برگهای درختان پاییزی زرد و خشک و خسته است ... آری دل شکسته ام بدجور گرفته است..... قدم میزنم در کوچه پس کوچه های شهر پر از سکوت... یک غروب سرد و بی روح پاییزی ، یک دل عاشق ولی تنها و دلتنگ با کوله باری از غم و غصه و یک سوال بی...
-
اما من دوستت دارم...!
پنجشنبه 12 بهمنماه سال 1385 01:45
اما من دوستت دارم...! تو نگو ... اما من میگویم که دوستت دارم عشقمان با کلمه دوستت دارم آغاز شد اما نمیدانم چرا تو همان دوستت دارم گفتنهایت را نیز فراموش کرده ای و دیگر بر زبان نمی آوری . عزیزم نمیدانی زمانیکه این کلمه مقدس را بر زبان می آوردی در قلبم چه غوغایی به پا میشد. تش قلبم بیش از همیشه تندتر میشد. آن زمان بیشتر...
-
آزادی
پنجشنبه 12 بهمنماه سال 1385 01:44
آزادی آرزوی من: آزادی! اگر میدانستم عشق پایانی دارد هیچگاه عاشق نمیشدم! اگر میدانستم معنای عشق بی وفایی و دلشکستن است در همان لحظه اول که دلم را به تو هدیه دادم آن را از تو پس میگرفتم.... اگر میدانستم روزی از من سرد و خسته می شوی در همان لحظه اول آشنایی مان قید تو را میزدم.... من عشق را نمیخواستم من محبت و دوست داشتن...
-
انتظار شیرین
پنجشنبه 12 بهمنماه سال 1385 01:42
انتظار شیرین انتظار یک لحظه شیرین نیاز من آن گرمای آغوش مهربانت هست ، نیاز من آن شیرینی بوسه های پر محبتت است.... آرزوی من گرفتن دستان گرمت هست و کار من در این لحظات انتظار دیدن آن چهره ماهت است.... بی قرارم عزیزم ، بی قرار دیداری دوباره با تو ، و بی قرار آنم که دوباره با هم در شهر عشق در کنار هم قدم بزنیم و بار دیگر...
-
عشقم فدایت
پنجشنبه 12 بهمنماه سال 1385 01:41
عشقم فدایت عشقم فدای تو عشقم برای تو ، احساسم برای تو ، زندگی ام برای تو ، من هیچ نمیخواهم! با قلب و احساس من بازی کن ، این قلب سرگرمی تو.... تو شاد باش ، من میسوزم ، تو بی خیال باش ، من میسازم.... در راه عشق تو مثل آتش سوختم و اینک نیز تنها خاکسترم بر جا مانده است.... خاکستری که تنها با باد محبت و عشق تو دوباره شعله...
-
هنوز هم برایم عزیزی
پنجشنبه 12 بهمنماه سال 1385 01:40
هنوز هم برایم عزیزی با وجود این همه بی وفایی هنوز هم برایم عزیزی با اینکه این دل بی طاقت و عاشق را شکستی اما هنوز هم برای من عزیزی تو بگو فراموشت کنم ، من نیز به دلم میگویم تو را فراموش کند اما دل من هیچگاه فراموشت نخواهد کرد عزیزم.... با اینکه این چشمهای بی گناهم را خیس کردی اما هنوز هم در قلب من هستی ای نازنینم......
-
کاش میدانستی!
پنجشنبه 12 بهمنماه سال 1385 01:38
کاش میدانستی! کاش میدانستی! نمیدانی که چقدر دلتنگ تو هستم عزیزم... کاش در کنارم بودی... کاش بودی تا دستان سردم با گرفتن دستان گرمت ، گرم گرم میشد ... کاش بودی و با وجود پر مهرت به من محبت و عشق میرساندی... عزیزم نمیدانی که بدجور دلم برای تو تنگ است.... اینک که از دلتنگی مینویسم چشمانم خیس خیس است.... مینویسم تا بخوانی...
-
با من باش
پنجشنبه 12 بهمنماه سال 1385 01:34
با من باش با من باش اینک که تو در کنارم نیستی درد دلم را به چه کسی بگویم؟ دلم در حسرت دیدار با تو است ، دیداری که شاید دلم دوباره امیدوار به زندگی شود..... تو ای تمام هستی ام بدان که دیدن تو برایم تبدیل به یک خواب و رویا شده است.... شاید دوباره و یا شاید هرگز! به امید دیدن دوباره تو به انتظار نشسته ام و دلم را به...
-
فراموشم کن اما....
پنجشنبه 12 بهمنماه سال 1385 01:32
فراموشم کن اما.... فراموشم کن اما.... همیشه از این می ترسیدم که روزی فرا رسد که دیگر در قلبت جایی نداشته باشم... همیشه می ترسیدم تو روزی عشقم و آن قلبی که دیوانه تو هست را فراموش کنی ... همیشه میترسیدم که به آن وعده هایی که به من دادی عمل نکنی و همه را فراموش کنی... اینک نیز من گل خشکیده ای هستم که برای تو زمانی...
-
قلب شکسته و دلتنگ
پنجشنبه 12 بهمنماه سال 1385 01:30
قلب شکسته و دلتنگ قلب شکسته و دلتنگ و باز در یک سکوت تلخ و یک عالمه دلتنگی اسیرم.... باز دلم از دنیا و از این زندگی گرفته است.... سهم من در این لحظات تلخ دو چشم خیس است و یک قلب شکسته.... قلبی شکسته که دیگر هیچ امیدی به زندگی دوباره ندارد! احساس تنهایی میکنم ؛ احساس میکنم تنهایی دوباره جای خالی عشق را با حضور سردش پر...
-
مال تو نیست
پنجشنبه 12 بهمنماه سال 1385 01:28
مال تو نیست شکایت از دل او دیگر مال تو نیست! ای دل شکسته من چقدر تو ساده ای ، و باز هم در راه عشق به بن بست رسیده ای! چه با اطمینان عاشق شدی و چه لحظات شیرینی را با عشق سپری کردی اما پایان قصه عشق آنقدر تلخ بود که همه آن لحظات شیرین را با خود به گرداب برد..... غرورت را شکستی ، اینهمه خودت را زیر پای آن بی وفا خورد...
-
در اوج عشق
پنجشنبه 12 بهمنماه سال 1385 01:27
در اوج عشق هیچگاه مثل آن لحظه آرام نبودم آنگاه که تو را در آغوش گرفتم.... زیباترین و پر احساس ترین لحظه زندگی ام بود..... لحظه ای که من و تو با هم به اوج عشق رسیدیم! لحظه ای که احساس کردم تو تنهای تنها برای من و قلب شکسته ام می باشی! لحظه ای که احساس کردم اینک یک اسیری در قلب مهربان تو می باشم.... آن لحظه احساس میکردم...
-
برو اما....
پنجشنبه 12 بهمنماه سال 1385 01:25
برو اما.... برو اما ...! فراموشم نکن برو ، برو که این عشق ما من نمی سازد..... خاطراتت را ، چه تلخ ، چه شیرین ، همه را با خود ببر.... برو ولی بدان که من دیوانه وار تو را دوست میداشتم ، بدان که یک دریا برایت اشک ریختم ، زندگی ام ، عشقم را فدای آن قلب نامهربانت کردم.... برو ، اما بدان که قلبم را شکستی ، عشق را در قلبم...
-
دوستت دارم
پنجشنبه 12 بهمنماه سال 1385 01:20
دوستت دارم دوستت دارم زنده ام چونکه در کنارمی، هستم چون که تو عشقمی و خوشحالم زیرا تو خندانی… می میرم زمانی که می روی، نابود میشوم زمانی که از من دور می شوی گریانم زمانی که غمیگینی ای عشق من …! پس بمان در کنار من برای همیشه و تا ابد ، با من زندگی کن ، با عشقم ، نه با خاطراتم! بمان و این زندگی را برایم غمگین تر ، و این...
-
دو همنفس
پنجشنبه 12 بهمنماه سال 1385 01:15
دو همنفس من و تو یعنی دو هم نفس من و تو در میان عاشقان بهترینیم زیرا دیوانه ترینیم... من و تو در سرزمین عشاق در بالاترین نقطه آن سرزمینیم زیرا عاشقترینیم.... هیچکس مانند من تو را دوست ندارد و عاشق تو نیست و هیچکس مانند تو برای من زیباترین و بهترین نیست.... من و تو با هم یعنی عشق ، یعنی خوشبختی .... ما از همه عاشقان ،...
-
پروردگارا
پنجشنبه 12 بهمنماه سال 1385 00:59
پروردگارا! در آفتاب کم رنگ زندگیم و پیاده رویی که نمی دانم به کدامین خیابان منتهی می شود و در تلاطم شاخه های بی برگ، زیر چتری که مرا از باران مهربانت جدا می کند به دنبال نیمکتی می گردم که لبریز از رویاهای کودکانه و آرامش دل های بی قرار باش