-
روز عشق
پنجشنبه 26 بهمنماه سال 1385 14:51
روز ولنتاین بر همه عاشقان مبارک باد تقدیم به عاشقان روز عشق امروز روز عاشقان است ، امروز روز من و تو است.... روزی که در قلبم متولد شدی و آن قلب مهربانت را که درون آن یک دنیا محبت و عشق است به من هدیه دادی و مرا اسیر آن کردی! امروز همان روزی است که احساس کردم دیگر در این دنیا تنها نیستم و در این دنیای بزرگ کسی هست که...
-
تقدیم به عاشقان دلشکسته
پنجشنبه 26 بهمنماه سال 1385 14:44
تقدیم به عاشقان دلشکسته روز عزای عشق! روز عشق آمد و من تنهای تنهایم! همه عاشقان دست در دستان هم گذاشته اند و به هم محبت و عشق هدیه میکنند اما من تنها در این گوشه از این دنیای بی محبت نشسته ام و با حسرت به عاشقان که دست در دستان هم گذاشته اند و بر لبان هم بوسه میزنند نگاه می اندازم و اشک میریزم و آن لحظه دلم هوای تو را...
-
ایام عشاق*ولنتاین*مبارک
چهارشنبه 25 بهمنماه سال 1385 12:39
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 22 بهمنماه سال 1385 17:42
عشق فقط حسین
-
آدما آی آدمای روزگار
یکشنبه 22 بهمنماه سال 1385 17:35
آدما آی آدمای روزگار .... آدما از آدما زود سیر می شن آدما از عشق هم دلگیر می شن آدما رو عشقشون پا میزارن آدما آدمو تنها می زارن منو دیگه نمی خوایی خوب میدونم تو کتاب دلت اینو می خونم یادته اون عشق رسوا یادته اون همه دیوونه گی ها یادته تو می گفتی که گناه مقدسه اول و آخر هر عشق حوسه آدما آخ آدمای روزگار چی میمونه از...
-
نمیدونم ....
یکشنبه 22 بهمنماه سال 1385 17:30
نمیدونم .... نمی دونم نازنینم که کدوم حرف تو رو آزرد یا کدوم ترانه ی من تو رو مثل گلی پژمرد نمی دونم نمی دونم که چی گفتم تو شنیدی چه خطایی سر زد از من که تو از من دل بریدی اگه روزی تو نباشی بین ما راهی نباشه نمی دونم کی میتونه که برام مثل تو باشه اگه روزی تو نباشی یا بری از من جدا شی نمیدونم تو میتونی عاشقی دوباره...
-
همسفر عاشق *
یکشنبه 22 بهمنماه سال 1385 17:16
همسفر عاشق * او که ادعای عاشقی میکرد قلبم را شکست و رفت، تو که بی ادعایی کی خواهی رفت؟ همسفر عاشق تو همانی هستی که من میخواستم.... تو همانی که سالها در انتظار او نشسته بودم.... همانی هستی که آرزویش را داشتم ، همان همسفر یکرنگ و عاشق! در این راه پر فراز زندگی تنها با تو می توانم به سلامت و سربلندی به پایان جاده برسم!...
-
دوستش دارم
سهشنبه 17 بهمنماه سال 1385 23:28
دوستش دارم* به او بگوئید که دوستش دارم! هر چه گفتم و هر چه سوختم و ساختم بیهوده بود... هر چه به او گفتم دوستش دارم انگار یک خواب بود و هر چه با عشق و احساس او سوختم و ساختم پوچ پوچ بود.... دیگر نمیدانم چگونه باید از آنکه دوری بگویی که دوستش داری.. تو بگو ای قلب عاشق من ، چگونه باید این دوست داشتن را ابراز کنی؟ من هستم...
-
خیلی دوستت دارم
یکشنبه 15 بهمنماه سال 1385 01:51
خیلی دوستت دارم قلبی شکسته ، نا امید و خسته داشتم ، از آن قلب، تنهایک ویرانه بر جا مانده بود! کسی وارد آن ویرانه نمیشد ، قلبش را به آن ویرانه هدیه نمیداد! دیگر هیچ احساسی از عشق در آن قلب شکسته نبود و دیگر هیچکس هیچ امیدی به عاشق شدن آن قلب نداشت! آن ویرانه سرخ دیگر نه همدمی داشت و نه همدلی ! نه همصدایی داشت و نه...
-
دادگاه عشق
یکشنبه 15 بهمنماه سال 1385 01:28
دادگاه عشق دادگاه عشق چه ساده زندگی میکردم ، بی ریا ، تنها ، بی صدا! چه آرام با خود درد دل میکردم و روزها و لحظه ها را با رفیق شب و روزم که همان تنهایی بود سپری میکردم.... با تنهایی بودم و هیچ ارزویی را نداشتم ! عاشق شدن برایم یک رویا بود و تنهایی برایم حقیقت تلخ زندگی! یک زندگی سوت و کور و بدون هیچ دغدغه ودلهره و یا...
-
از راه دور
یکشنبه 15 بهمنماه سال 1385 00:23
از راه دور از راه دور تو را میپرستم ای قبله امید من.... از راه دور به تو عشق می ورزم تا دیگر این فاصله را احساس نکنی عزیزم. از راه دور درد دل هایم را به تو میگویم ، و تو را در آغوش محبت های خودم میفشارم.... آری از همین راه دور نیز میتوان دست در دستانم هم گذاشت و در کنار هم قدم زد ..... به خواب عاشقی میروم تا این رویا...
-
بهترین هدیه خداوند
شنبه 14 بهمنماه سال 1385 23:20
بهترین هدیه خداوند بهترین هدیه خداوند در حالی که دلم مانند کویری تشنه و بی جان بود در حالی که بغض گلویم را گرفته بود و از درد تنهایی دیگر جانی نداشتم در حالی که چشمهایم از اشک ریختن سویی نداشتند ، در حالی که هنوز غم جدایی از عشق گذشته در دلم نشسته بود در حالی که دیگر امیدی به ادامه زندگی نداشتم و تمام درهای امید به...
-
اسیری در قفس سرخ
شنبه 14 بهمنماه سال 1385 23:10
اسیری در قفس سرخ عمری اسیرم در این قفس سرخ ، سالیان سال در گوشه ای از این قفس سرخ نشسته ام... عمری در پشت میله های خونین این قفس نشسته ام و به نوای دلنشین عاشقی گوش میدهم... قفسی که بوی محبت و مهر را میدهد... دلم میخواهد تا ابد و برای همیشه در اینجا حبس باشم... اینجا با محبت و مهر زنده ام ، با هوای عشق و دوست داشتن...
-
راز درون چشمهایم
شنبه 14 بهمنماه سال 1385 22:13
راز درون چشمهایم راز درون چشمهایم مثل غروب ، بک غروب دلگیر یک غروب نفسگیر دلم گرفته است... دلم از همه چیز و از همه کس گرفته است..... مثل دیوانه ها ، مثل یک دیوانه تنها و بی کس درد دل های دلم را با دلم در میان میگذارم... دلی که خود پر از درد است ، دلی که درون آن پوچ و خالی هست می شنود دردهایش را! درد هایش را می شنود تا...
-
ای کاش
شنبه 14 بهمنماه سال 1385 22:07
ای کاش ای کاش ای کاش میدانستی که بیشتر از همیشه تو را دوست میدارم... ای کاش میدانستی از زمانی که به سفر رفتم عاشقتر از گذشته شدم... کاش میدانستی این دل بی طاقت من در زمان دوری تو چه رنجهایی میکشید و چه لحظه هایی را سپری میکرد... ای کاش میدانستی عاشقم و کاش میدانستی بدون تو زندگی برایم هیچ مفهومی ندارد.... میگذشت لحظه...
-
روزهای سخت تا لحظه دیدار
شنبه 14 بهمنماه سال 1385 21:58
روزهای سخت تا لحظه دیدار روزهای سخت تا لحظه دیدار میگذرد لحظه ها ، لحظه های بی تو بودن ، ثانیه هایی که خیلی کند میگذرد ! دلم میخواهد لحظه ها و ثانیه ها تند تر از همیشه سپری شوند و لحظه ای که روزها آرزوی آن را داشتم فرا رسد... لحظه دیدار ، یک لحظه رویایی و فراموش نشدنی... نفسی تازه ، دلی عاشقتر از همیشه و آرزویی که به...
-
آتش عشق
شنبه 14 بهمنماه سال 1385 21:51
آتش عشق آتش عشق چه گرمایی دارد این آتش عشق تو ، قلب مرا می سوزاند! چه لذتی دارد سوختن در آتش عشق تو ، مرا عاشقتر میکند! چه زیباست خاکستر شدن از گرمای عشق تو و چه نورانی است شعله های آتش این قلب سرخ تو! بسوزان مرا ، انقدر با شعله هایت مرا بسوزان تا خاکستر شوم .... هر ذره از شعله های آتش عشقت برایم شیرین است ، زیرا از...
-
سرنوشت
شنبه 14 بهمنماه سال 1385 21:40
سرنوشت سرنوشت این سوی زندگی من و تو هستیم و آن سوی دیگر سرنوشت! این سو دستها در دست هم است و آن سو عاقبت این عشق! به راستی آخر این داستان چگونه است ؟ تلخ یا شیرین؟ سهم من و تو جدایی است یا برابر است با تولد زندگی مان؟ چه زیباست لحظه ای که من به سهم خویش رسیده باشم و تو نیز به آرزوی خود! چه زیباست لحظه ای که سرنوشت با...
-
همسفر عشق
شنبه 14 بهمنماه سال 1385 19:13
همسفر عشق همسفر عشق راه دشواری تا پایان زندگی مانده است ، راهی که مقصدش رو به خدا است … راهی که باید صبر کرد باید انتظار کشید تا به پایان آن رسید… از آغاز زندگی ام تنهایی در این راه به زندگی ام ادامه می دادم ، تنهایی بدون هیچ یار و یاوری … آنگاه در بین راه فرشته ای را دیدم که عاشق آن شدم … دیگر تنها نبودم دیگر احساس...
-
امید
شنبه 14 بهمنماه سال 1385 19:04
شمع... امید عشق ایمان آرامش چهار شمع بودند که به آرامی میسوختند . سکوت طوری بر فضای اتاق خیمه زده بود که به وضوح میشد صدای درد دلشان را با یکدیگر شنید . شمع اول گفت : من «آرامش» هستم ...! هیچ کس نمیتواند از نور من محافظت کند ، بهر حال فکر کنم باید بروم ، چون هیچ دلیلی برای ماندن و بیش از این سوختن نمیبینم ... رفته...
-
بدون تو هرگز!
شنبه 14 بهمنماه سال 1385 15:23
بدون تو هرگز! بدون تو هرگز! این کلام حرف آخر من است : بدون تو هرگز! این عشق تو سرپناه آخر من است ، و این دوست داشتنت ، تنها امید بودن من است... بدون تو حرفی برای گفتن نیست به جز یک کلام : آن هم کلام آخر : خدانگهدار زندگی! بدون تو جایی برای ماندن نیست و هیچ راهی برای زنده بودن نیست.... چشم به راه تو میباشم در این جاده...
-
باورم نمی شود!
شنبه 14 بهمنماه سال 1385 15:17
باورم نمی شود! باورم نمی شود! کاش در کنارم بودی ، کاش میتوانستم تو را در آغوشم بگیرم و نوازش کنم.... باورم نمیشود که از من اینهمه دور هستی و فاصله بین من و تو بیداد میکند.... کاش می توانستم دستانت را بگیرم و با تو به اوج خوشبختی بروم.... کاش میتوانستم بوسه ای بر گونه مهربانت بزنم.... ای کاش ، کاش ، کاش... دلم بدجور...
-
هنوز هم عاشقم
شنبه 14 بهمنماه سال 1385 12:34
هنوز هم عاشقم هنوز هم عاشقم هنوز هم عاشقم ، با اینکه عشق برایم مثل یک کاووس است... هنوز هم عاشقم ، با اینکه عشق برایم یک شکنجه است.... عاشق می مانم چون عهد بسته ام با او که با من هم قسم شده است بمانم و چون ،او که با من هم قسم شده است را خیلی دوست میدارم.... با اینکه عشق یک بازی است ، اما من این بازی را دوست دارم ، چون...
-
دوستش دارم
شنبه 14 بهمنماه سال 1385 12:26
دوستش دارم به او بگوئید که دوستش دارم! هر چه گفتم و هر چه سوختم و ساختم بیهوده بود... هر چه به او گفتم دوستش دارم انگار یک خواب بود و هر چه با عشق و احساس او سوختم و ساختم پوچ پوچ بود.... دیگر نمیدانم چگونه باید از آنکه دوری بگویی که دوستش داری.. تو بگو ای قلب عاشق من ، چگونه باید این دوست داشتن را ابراز کنی؟ من هستم...
-
باور کن
شنبه 14 بهمنماه سال 1385 12:17
باور کن....... باور کن که دوستت دارم ای تنها بهانه برای زنده بودنم ، نفس کشیدنم دوستت دارم .... ای امید و آرزوی من ، دنیای من دوستت دارم.... ای تو به زیبایی یک گل سرخ ، به پاکی یک چشمه زلال ، به لطافت باران بهار دوستت دارم.... ای تو فصل بهارم ، همیشه یارم ، همدم این دل پاره پاره ام دوستت دارم.... ای تو آرامش وجودم ،...
-
منتظرم
شنبه 14 بهمنماه سال 1385 12:09
منتظرم منتظرم انتظار آمدنت ، انتظار آخر من است .... بعد از ماه ها انتظار ، دوباره تو را خواهم دید و حال و هوای پر از غم دلم دگرگون خواهد شد.... آن لحظه بیشتر احساس میکنم که یک عاشقم و احساس میکنم که تو یک سر پناه برای من می باشی... منتظرم که بیایی و دستان سرد مرا بگیری و آرزوهای رنگینت را برای من بگویی ... بگویی که...
-
یک دل تنها
شنبه 14 بهمنماه سال 1385 12:04
یک دل تنها دیگر این دل آن دلی نیست که در آرزوی یک یار با وفا باشد ، این دل از بی وفایی خود نیز بی وفا شده است.... دیگر این دل آن دلی نیست که در انتظار یک همزبان و همیار باشد ، این دل از تنهایی خرد خرد شده است.... دیگر این دل آن دلی نیست که کسی را دوست داشته باشد ، این دل از شکست و بی محبتی بی احساس شده است.... دیگر...
-
از عشق مردن....
شنبه 14 بهمنماه سال 1385 12:02
از عشق مردن.... اگر می بینی که زنده ام ، نفس می کشم ، تنها به خاطر وجود تو است... اگر می بینی شادم ، خندانم ، با وجود اینکه اینهمه غصه در دل دارد ، تنها به امید بودن تو است.... اگر می بینی آرامم ، بی تابم ، سر به زیر ، ساکت و گوشه گیر ، فقط به خاطر عشقی است که از سوی تو در دلم نشسته است.... اگر دیدی گریانم ، خسته ام ،...
-
کجایی محبت؟
شنبه 14 بهمنماه سال 1385 11:58
کجایی محبت؟ ستاره ای خاموشم ، مهتابی بی نورم ، عاشقم ولی یک عاشق تنهایم... منم همان چشمه گل آلود ، غنچه خشکیده ، بهار برگ ریزان ، با دلی خسته و پریشان.... منم همان ساحل نا آرام ، بی قرار ، چشم انتظار ، انتظار موجی عاشق که به سوی من بیاید و یک ذره از خاک وجودم را با خود در دل دریا ببرد .... من همان مرد تنهایم که در...
-
تا کی؟؟
پنجشنبه 12 بهمنماه سال 1385 02:02
تا کی؟؟ تا کی؟ تا کی عاشق باشم و از عشقم دور ؟ تا کی اسیر تنهایی هایم باشم و از یارم دور .....؟ تا کی باید به خاطر دوری تو اشک بریزم و حسرت آن دستهای گرمت را بکشم...؟ تا کی باید از خدای خویش التماس کنم تا تو را به من برساند ، نزدیک و نزدیک تر کند تا بتوانم تو را در آغوش بگیرم؟... تا کی باید صدای غم انگیز آواز مرغ عشق...