-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 5 اردیبهشتماه سال 1386 22:26
در قاب پنجره ایستادم و دلتنگیهایش را شنیدم، بغض گلویش را به سختی می فشرد و با شدت هرچه تمام تر دردهایش را فریاد میزد، تمام شب را گریست، گریست، گریست ... اما حالا خوب است، آرام شده است، آخر آسمان تمام شب را با صدای بلند گریه کرده بود و من در قاب پنجره همه دردهایش را شنیدم ... من هم خوبم؛ چون دیدم که دردهایم از آسمان...
-
واقعا بدون عنوان
سهشنبه 4 اردیبهشتماه سال 1386 10:13
مرد و زن جوانی سوار بر موتور در دل شب می راندند. آنها عاشقانه یکدیگر را دوست داشتند. زن جوان: یواش تر برو، من می ترسم مرد جوان: نه، اینجوری خیلی بهتره زن جوان: خواهش میکنم، من خیلی می ترسم مرد جوان: خوب، اما اول باید بگی که دوستم داری ؟ زن جوان:معلومه که دوستت دارم، حالا میشه یواش تر برونی ! مرد جوان: منو محکم بگیر زن...
-
ارزش بودن
سهشنبه 4 اردیبهشتماه سال 1386 09:43
** نبودن هرگز به سختی از دست دادن یک بودن نیست . . .
-
حس عاشقانه
یکشنبه 26 فروردینماه سال 1386 19:45
عاشقانه مینویسم تا عاشقانه دفتر دلم را بخوانی حس عاشقانه چه لحظه زیبایی است آنگاه که تو در کنارمی.... چه گرمایی دارد آن دستان مهربانت ... آن لحظه که در کنارمی احساس میکنم که به تنها آرزوی زندگی ام رسیده ام... دلم میخواهد برای همیشه و تا ابد در کنار تو باشم و با گرمای عشق تو زندگی کنم عزیزم... حتی یک لحظه نیز طاقت دوری...
-
عشق وسیله رسیدن به خداست
شنبه 25 فروردینماه سال 1386 22:43
عشق وسیله رسیدن به خداست نه تو می مانی، نه اندوه و نه هیچ یک از مردم این آبادی به حباب نگران لب یک رود قسم و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت غصه هم خواهد رفت آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند لحظه ها عریانند به تن لحظه خود جامه اندوه مپوشان هرگز تو به آینه نه آینه به تو خیره شده ست تو اگر خنده کنی او به تو خواهد خندید...
-
خط به خط
یکشنبه 19 فروردینماه سال 1386 19:51
خط به خط · هرچه طلبکار عشق باشیم، بیشتر از ما می گریزد.جبهه گیری ، تعلق و تهدید هیچ کدام نمی توانند عشق را تامین کنند. عشق حقیقی گرفتنی نیست، به دست آوردنی است. · خوشبختی دز عشق چیزی بیش از راحتی و آسایش است، نه با غرق شدن در لذتهای آنی به دست می آید، نه با پذیرفتن تعریف شخص دیگری از آن. خوشبختی که عشاق در وجود یکدیگر...
-
حرف دل و قانون عشق
چهارشنبه 15 فروردینماه سال 1386 16:33
حرف دل و قانون عشق گویند هر انسانی یکی شبیه خود دارد، درست مثل دو نیمهء سیب، که اگر این دو نیمه را کنار هم بگذاریم، به یک سیب کامل تبدیل می شود، اما آیا این واقعا یک سیب کامل است؟ مسلم است که نیست، چون اگر آن دو را رها کنیم، دوباره به دو تکه تبدیل می شوند، تنها وقتی دو تکهء سیب به یک سیب کامل و واحد تبدیل می شوند، که...
-
آهای عاشقان......!!!!!
شنبه 11 فروردینماه سال 1386 18:08
آهای عاشقان......!!!!! آهای آدمیان ، به چشمهای خود بیاموزید که نگاه به کسی نیندازند ، اگر نگاه انداختند عاشق نشوند اگر عاشق شدند وابسته نشوند اگر وابسته شدند مجنون نشوند و اگر نیز مجنون شدند با عقل و منطق زندگی کنند آهای عاشقان اینک که پا به این راه دشوار گذاشته اید ، با صداقت عشق را ابراز کنید ، تنها عاشق یک دل باشید...
-
آفریدگارمن !
پنجشنبه 9 فروردینماه سال 1386 20:20
آفریدگارمن ! مرا پیدا کن که من گمشده ای بیش نیستم و این نماز جز یک آرامش و بهانه چیز دیگر نیست ؛ من تو را می خواهم . اما..... نه مگر من می توانم اما بیاورم که امایی بزرگتر از معمای روزگارم . فقط با ناز در نمازم برای تو ، آرام می شوم . خدایا آرامشم را با « خودت » کامل کن ، تو را با بی نیازیت می شناسم که هر بار نیازمند...
-
مجرمین زندگی
یکشنبه 5 فروردینماه سال 1386 00:15
مجرمین زندگی ای کاش زودتر حکم دادگاه لطف الهی صادر گشته و از این بازداشتگاه دلتنگی با قل و زنجیری از مهر و وفا راهی تبعیدگاه خوشبختی می شدیم. ای معصومترین سارق گنجینه قلبم، در نهایت هوشیاری و اختیار با صدایی رسا اقرار می کنم که منم حلق آویز طناب عشقت. و قسم می خوردم که تا ابد از دژ دلدادگیت قدم برون نگذارم. و در حضور...
-
حرف من
شنبه 4 فروردینماه سال 1386 20:49
حرف من سلام، بعضی حرفها دل را میشکنند، بعضی دیگر، دل شکسته را ترمیم میکنند. بعضی حرفها دل آدم را تنگ میکنند، بعضی دیگر، دل تنگ شده را وسعت میدهند. بعضی حرفها سبب حزن و اندوه دلاند، بعضی دیگر، شادی و سرور را مهمان دل میکنند. بعضی حرفها از دل برمیخیزند، بعضی حرفها به دل مینشینند. بعضی حرفها از سر بیدلیاند،...
-
دوست داشتن از زبان مجنون...
پنجشنبه 2 فروردینماه سال 1386 13:31
به مجنون گفت روزی عیب جویی که پیدا کن به از لیلی نکویی که لیلی گرچه در چشم تو حوریست به هر جزوی زحسن او قصوریست زحرف عیبجو مجنون برآشفت در آن آشفتگی خندان شد و گفت اگر در دیده مجنون نشینی به غیر از خوبی لیلی نبینی تو کی دانی که لیلی چون نکوییست کزو چشمت همین بر زلف وروییست تو قد بینی ومجنون جلوه ناز تو چشم و او نگاه...
-
نگاه اول
دوشنبه 28 اسفندماه سال 1385 21:45
نگاه اول نخستین نگاهی که ما را به هم دوخت نخستین سلامی که در جان ما شعله افروخت نخستین کلامی که دل های ما را به بوی خوش اشنایی سپرد و به میهمانی عشق برد پر از مهر بودی پر از نور بودم همه شوق بودم همه شور بودی چه خوش لحظه هایی که دزدانه از هم نگاهی ربودیم و رازی نهفتیم چه خوش لحظه هایی که "می خواهمت" را به شرم و خموشی...
-
خیلی دوستت دارم
یکشنبه 27 اسفندماه سال 1385 11:31
با عرض سلام خدمت شما دوستان عزیز قبل از هر چیز پیشاپیش فرا رسیدن نوروز سال ۱۳۸۶ رو به همه شما دوستان و خانواده محترم تبریک عرض میکنم برای همه شما عزیزان آرزوی سالی خوب توام با شادی و موفقیت رو دارم . جا داره از همه دوستان عزیزی که عاشقانه متنهای منو میخونن تشکر و قدردانی کنم. (( شاد باشید )) ****** ******* *******...
-
سال نو مبارک
دوشنبه 21 اسفندماه سال 1385 19:14
-
دست خودم نیست
شنبه 12 اسفندماه سال 1385 13:54
دست خودم نیست اگر می بینی عاشق تو هستم ، دیوانه تو هستم ، و تمام فکر و زندگی من تو شده ای به خدا بدان که این دست خودم نیست! اگر میبینی چشمانم در بیشتر لحظه ها خیس است و دستانم سرد است و اگر میبینی همه لحظه های دور از تو بودن اینهمه سخت و پر از غم و غصه است بدان که این دست خودم نیست! دست خودم نیست که همه لحظه ها تو را...
-
قاصدک
شنبه 12 اسفندماه سال 1385 13:35
قاصدک روزی روزگاری عاشقی در گوشه ای نشسته و غم گرفته بود…… از یار و یاورش دور بود و غمی بالاتر از غم عاشقی در دل داشت …. در حالی که اشک میریخت و هق هق دلتنگی به سر میداد قاصدکی بر روی دستان اون نشست….. گویا از سوی کسی آمده بود…… قاصدکی که انگار شبنمی بر روی آن نشسته بود….. شبنمی که بوی اشک میداد ، بوی عاشقی میداد و در...
-
برای تو ، برای تو
جمعه 4 اسفندماه سال 1385 20:09
برای تو آری تو همانی ، همانی که سپیده دمان ، با بوی خوش خود ، مرا سر مست می کنی همانی که در رویاهایم ، در خوابم ، در آرزوهایم و در ذهن خود ، مجسم کرده ام ! عزیزم ، با من بمان ، بمان تا روزهای باقی و پر تلاطم و روزهای تلخ و شیرین زندگی را با هم سپری کنیم ! با من بمان تا با قلب پر از آتشین عشقت مرا امیدی دهی برای عاشق...
-
آموختم ....
جمعه 4 اسفندماه سال 1385 01:34
آموختم من عشق را از انعکاس مهتاب در حوض خانه مادربزرگ آموختم من ایثار را از قلب خورشید در آسمان صحرا آموختم من زندگی را از امواج طوفانی شب دریا آموختم من محبت را از قطره های باران بر علفزار آموختم من صداقت را از یکرنگی ابرهای سفید آموختم من وفا را از کبوترا بر شاخه های خشکیده یک درخت آموختم من گذشت زمان را از چشمان...
-
بوسه یعنی
پنجشنبه 3 اسفندماه سال 1385 20:26
بوسه یعنی : بوسه یعنی وصل شیرین دو لب بوسه یعنی خلسه در اعماق شب بوسه یعنی مستی از مشروب عشق بوسه یعنی آتش و گرمای تب بوسه یعنی لذت از دلدادگی لذت از شب , لذت از دیوانگی بوسه یعنی حس طعم خوب عشق طعم شیرینی به رنگ سادگی بوسه آغازی برای ما شدن لحظه ای با دلبری تنها شدن بوسه سرفصل کتاب عاشقی بوسه رمز وارد دلها شدن بوسه...
-
با هم بودن
پنجشنبه 3 اسفندماه سال 1385 20:14
با هم بودن .... یه وقتهایی که بهش میگن وقتهای باهم بودن ، دوست داری به ساعت نگاه کنی و ببینی عقربه هاش حرکت نمی کنه ....... دوست نداری احساس کنی ساعتت خرابه ........ دوست داری تمام ساعتها متوقف شده باشه و زمان نگذره ............ دوست داری تو همون لحظه باقی بمونی ...... دوست داری دستش تو دستت باشه ، همین که گرماشو حس...
-
شکوفایی عشق
پنجشنبه 3 اسفندماه سال 1385 19:52
شکوفایی عشق شکوفایی عشق را می توان همچو قطرات کوچک و زلال باران که از نقاب آسمان آبی بر دل سرد و عطش زده زمین می بارد، در خود مجسم کرد!! شکوفایی عشق را می توان از نگاه های معصومانه و خیس عاشقی به جاده های انتظار دانست.! شکوفایی عشق را می توان از عاشقی که انتظار معشوقش را می کشد ، دانست شکوفایی قله های پر فراز و نشیب...
-
مرا نسوزان!
پنجشنبه 3 اسفندماه سال 1385 01:51
مرا نسوزان! حالا که آمدی و مرا عاشق خودت کردی آب سرد بر روی این قلب آتشین من نریز! با رفتنت مرا وسوسه نکن که خود را از دنیا رها کنم.... حالا که آمدی و اینهمه قول و قرار دادی بیا و تا آخرین لحظه با من باش.... بیا و مرا پشیمان از این عاشق شدن نکن .... تنهای تنها بودم ، اینک که با تو هستم دلم میخواد تا آخرین لحظه نفسهایم...
-
خدا و گفت و گو با او
چهارشنبه 2 اسفندماه سال 1385 16:56
خدا و گفت و گو با او در رویاهایم دیدم که با خدا گفت و گو می کنم . خدا پرسید : "پس تو می خواهی با من گفت و گو کنی ؟ " من در پاسخش گفتم : " اگر وقت دارید ... خدا خندید :"وقت من بی نهایت است . در ذهنت چیست که می خواهی از من بپرسی ؟ " پرسیدم : "چه چیز بشر شما را سخت متعجب می سازد ؟ " خداوند پاسخ داد : "کودکی شان . اینکه...
-
عشق را که می پذیری...
چهارشنبه 2 اسفندماه سال 1385 00:49
عشق را که می پذیری... وقتی که خوشبختی را می پذیری رنج را نیز پذیرا می شوی هشیاری را که بر می گزینی گاه گیج و مغشوش می شوی بر دیگران که غالب می شوی مغلوب انان نیز میشوی هر قدمی که به جلو برمی داری قدمی دیگر را پشت سر می گذاری تو! تو که طلوع خورشید را می پذیزی چگونه از غروب ان گریزی خواهی داشت؟ عشق را که می پذیری...
-
دل نوشته هام
سهشنبه 1 اسفندماه سال 1385 02:13
چند دل نوشته کوتاه......................... سجاد/زمستان ۱۳۸۵ 1-- باران باران می شوید شیروانی هارا... زمین را...درخت را ویاد تورا درمن زنده می کند تو ارتبا ربارانی شاید نه...... خودباران. پس ببا ر بی دریغ ببا ر برهمه خشکی هایم ببار ... ببار وخیسم کن می خواهم تازه بمانم تازه چون بوی باران برعلف برخاک. 2—دوستت دارم ها...
-
لبخند عشق
سهشنبه 1 اسفندماه سال 1385 01:53
لبخند عشق بعد از مدتها لبخندی بر لبانم نشست و آتش غم دوری سردتر از گذشته شد و بعد از مدتها قلبم آرام شد و خورشید از پشت ابرهای سیاه آسمان دلم نمایان شد. آری چشمانم ، همان چشمانی که بیشتر لحظه ها خیس خیس بودند تو را خواهند دید ، همان دستانی که آرزوی گرفتن دستانت را دارند ، دستان گرمت را خواهند فشرد و منی که برای دیدن...
-
پروردگارا
یکشنبه 29 بهمنماه سال 1385 22:29
پروردگارا به من آرامش ده تا بپذیرم آنچه را که نمی توانم تغییر دهم دلیری ده تا نغییر دهم آنچه را می توانم تغییر دهم بینش ده تا تفاوت این دو را بدانم مرا فهم ده تا متوقع نباشم دنیا و مردم آن مطابق میل من رفتار کنند
-
خوشبختی
یکشنبه 29 بهمنماه سال 1385 15:27
خوشبختی کسایی که دوست دارن بدونن خوشبخت هستن یا نه آیا سقفی بالای سرت هست؟ نانی برای خوردن لباسی برای پوشیدن داری؟آری نامی برای خوانده شدن کتابی برای آموختن ودانشی برای یاد دادن؟آری بدنی سلامت برای برداشتن سبد یک پیرزن. سخنی برای شاد کردن یک کودک دهانی برای خندیدن و خنداندن داری؟آری لحظه ای برای حس کردن قلبی برای دوست...
-
من .....
یکشنبه 29 بهمنماه سال 1385 15:20
من ..... و این منم بی آنکه بدانی کجایم یا چگونه ام، پرواز و تنهایی. شب و خورشید. من و آرزو. واژه ها چه غریب در من پرسه میزنند بی آنکه بدانند من خود تنها یک گوشه از یک واژه ام نه چیزی بیشتر و نه شاید کمتر. من گمگشته ترین آرزو در خیال مبهم یک واژه ام. مرا فراموش کنی یا نه، مرا شروع پنداری یا نه، مرا باور کنی یا نه، من...