دوستت دارم زنده ام چونکه در کنارمی، هستم چون که تو عشقمی و خوشحالم زیرا تو خندانی… می میرم زمانی که می روی، نابود میشوم زمانی که از من دور می شوی گریانم زمانی که غمیگینی ای عشق من …! پس بمان در کنار من برای همیشه و تا ابد ، با من زندگی کن ، با عشقم ، نه با خاطراتم! بمان و این زندگی را برایم غمگین تر ، و این دنیای بی محبت را برایم جهنم نکن! بمان در این قلبی که مدتها انتظار میکشید تا چنیی عشقی نصیبش شود… اینک که تو آمدی و در قلبم نشستی بیا و تا ابد عشق من و قلبم باش…! اسمت امواج سهمگین دریای دلم را آرام میکند… اسمت چشمهای مرا بهانه گیر می کند، مرا امید وار و آرام میکند ،چشمه غرور را در وجود من جاری میکند…! غرور عشق ، و غرور به خاطر دوست داشتن بیش از حد! معنای عشق را بیشتر از معنای واقعی خودش برایم معنا کردی و بیشتر از آنچه تصور می کردم مرا دوست میداری! اینک که مرا با این عشق و دوست داشتن خودت شرمنده کرده ای من میخواهم تو را بالاتر از تو که مرا دوست داری ، دوست داشته باشم، ای عشق من ! پس با غرور هر چه تمام تر و با احساس دوست داشتن بیش از حد و از ته دل از تمام وجودم ، همجو رعد و برق آسمان در این دشت عشق در میان این همه عاشقان و در برابر خدای عاشقان با چشمهای گریان ، با صداقت و یکرنگی و یکدلی و احساس آرامش عشق و ذکر نام مقدس تو ، و شرمندگی ، فریاد میزنم : خیلی دوستت دارم عزیزم
|