*دفتر دل*

یادمان باشد اگر خاطرمان تنها شد طلب عشق* ز هر بی سرو پایی نکنیم. یادمان باشد اگر ،گلی را چیدیم وقت پرپر شدنش سوز و نوایی نکنیم

*دفتر دل*

یادمان باشد اگر خاطرمان تنها شد طلب عشق* ز هر بی سرو پایی نکنیم. یادمان باشد اگر ،گلی را چیدیم وقت پرپر شدنش سوز و نوایی نکنیم

برو اما....

برو اما....
 برو اما ...!  فراموشم نکن 
 
برو ، برو که این عشق ما من نمی سازد.....
 
خاطراتت را ، چه تلخ ، چه شیرین ، همه را با خود ببر....
 
برو ولی بدان که من دیوانه وار تو را دوست میداشتم ، بدان که یک دریا
 
 برایت اشک ریختم ، زندگی ام ، عشقم را فدای آن قلب نامهربانت کردم....
 
برو ، اما بدان که قلبم را شکستی ، عشق را در قلبم کشتی و زندگی
 
 را برایم پوچ و بی معنا کردی.....
 
برو به همان سرزمین خوشبختی ها تا من نیز در این سرزمینی
 
 که یک با وفا نیز در آن نیست تنها بمانم....
 
همه امیدم به تو بود ، زندگی را با تو زیبا میدیدم ، اگر دو سه خطی می نوشتم
 
 برای تو  و به عشق تو بود حالا دیگر نه امیدی در دل دارم ، نه زندگی را زیبا می بینم
 
و نه دیگر شوقی برای نوشتن دارم....
 
همه را سوزاندی ، هر چه از عشق تو نوشته بودم را سوزاندی و تنها خاکستر
 
 آن و چند تکه کاغذ نیمه سوخته که از جدایی بر روی آن نوشته بودم
 
در قلبم مانده است....
 
برو اما فراموشم نکن ، گهگاهی غروب را میبینی مرا نیز یاد کن ،
 
اگر زیر باران قدم زدی به یاد من نیز باش ..... بدان که من همیشه و همیشه
 
 یک تنها می مانم و با هیچکس هیچ عهد و پیمانی را نخواهم بست!
 
عاشق شدن دیگر از ما گذشت ، نه من حوصله خواندن این قصه تلخ
 
 را دارم و نه دلم شوقی برای عاشق شدن دارد!
 
عاشقی از ما گذشت عزیزم..... تنها آرزوی خوشبختی تو را از خدای خویش دارم
 
 و شاید بعد از زمان جداییمان بتوانم با این آرزو همچنان عشقم را به تو ثابت کنم...
 
نمیتوانم فراموشت کنم ای تو که مرا سوزاندی ، قلب عاشق و در به درم را
 
شکستی و مرا با کوله باری از غم و غصه رها کردی!
 
برو که دیگر عشق با ما یار نیست ، سرنوشت هوای
 
 ما را ندارد ، این زندگی با ما هم ساز نیست!
 
برو اما فراموشم نکن با اینکه میدانم روزی فراموش می شوم.....