ذره ذره ی وجودم تو را صدا میزند
لحظه لحظه ی عمرم با یاد تو میگذرد
قطره قطره ی خونم با اسم تو عجین شده است
ای کاش میفهمیدی
ای کاش...
ولی حیف که در این وادی ... بی صدا خواهم مرد
بدون آنکه بدانی برای چه
ولی ای کاش لا اقل میدانستی که برای توست
کاش میدانستی که باز هم این من هستم که از خودم میگذرم
این من هستم که میبازم
این من هستم که میمیرم
و باز هم برای تو...آری ... برای تو!
میمیرم تا رها شوی
میمیرم تا خورشید زندگی ات طلوع کند
میمیرم تا فراموشت کنم
و
میمیرم تا تو نمیری
میمیرم تا تو بمانی!
تو بمان با دنیایی که به کام توست ... دنیایی که برای توست ...
دنیایی که در انتظار توست!!!