عشق وسیله رسیدن به خداست
به حباب نگران لب یک رود قسم
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت
آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند
لحظه ها عریانند
به تن لحظه خود جامه اندوه مپوشان هرگز
تو به آینه
نه
آینه به تو خیره شده ست
تو اگر خنده کنی او به تو خواهد خندید
گنجه دیروزت پر شد از حسرت و اندوه و چه حیف
بسته های فردا همه ای کاش ای کاش
ظرف این لحظه و لیکن خالیست
غم که از راه رسید در این سینه بر او باز مکن
تا خدا یک رگ گردن باقیست!!!
تا خدا مانده، به غم وعده این خانه مده...
امشب از آسمان دیدهء تو
روی شعرم ستاره می بارد
در زمستان دشت کاغذ ها
پنجه هایم جرقه می کارد
شعر دیوانهء تب آلودم
شرمگین از شیار خواهش ها
پیکرش را دوباره می سوزد
عطش جاودان آتش ها
آری آغاز دوست داشتن است
گرچه پایان راه ناپیداست
من به پایان دگر نیندیشم
که همین دوست داشتن زیباست
موفق باشی سام عزیز