*دفتر دل*

یادمان باشد اگر خاطرمان تنها شد طلب عشق* ز هر بی سرو پایی نکنیم. یادمان باشد اگر ،گلی را چیدیم وقت پرپر شدنش سوز و نوایی نکنیم

*دفتر دل*

یادمان باشد اگر خاطرمان تنها شد طلب عشق* ز هر بی سرو پایی نکنیم. یادمان باشد اگر ،گلی را چیدیم وقت پرپر شدنش سوز و نوایی نکنیم

خدا و گفت و گو با او

خدا و  گفت و گو با او

در رویاهایم دیدم که با خدا گفت و گو می کنم .

خدا پرسید : "پس تو می خواهی با من گفت و گو کنی ؟ "

من در پاسخش گفتم : " اگر وقت دارید ...

 

خدا خندید :"وقت من بی نهایت است . در ذهنت چیست که می خواهی از من بپرسی ؟ "

پرسیدم : "چه چیز بشر شما را سخت متعجب می سازد ؟"

 

خداوند پاسخ داد : "کودکی شان . اینکه آنها از کودکی شان خسته می شوند ، عجله دارند که بزرگ شوند ، و بعد دوباره پس از مدتها ، آرزو می کنند که کودک باشند .

 

اینکه آنها سلامتی خود را از دست می دهند تا پول به دست آورند ، و بعد دوباره پولشان را از دست می دهند تا سلامتی خود را به دست آورند . اینکه با اضطراب به آینده می نگرند و حال را فراموش می کنند و بنابراین نه در حال زندگی می کنند ، و نه در آینده اینکه آنها به گونه ای زندگی می کنند که گویی هرگز نمی میرند ، و به گونه ای می میرند که گویی هرگز زندگی نکرده اند . "

 

دستهای خدا دستانم را گرفت. برای مدتی سکوت کردیم. و من دوباره پرسیدم :" به عنوان یک خالق می خواهی کدام درسهای زندگی را مخلوقت بیاموزند ؟ "

 

او گفت : "بیاموزند که آنها نمی توانند کسی را وادار کنند که عاشقشان باشد ، همه کاری که آنها می توانند بکنند این است که اجازه دهند که خودشان دوست داشته باشند .

 

بیاموزند که درست نیست خودشان را با دیگران مقایسه کنند.

 

بیاموزند که فقط چند ثانیه طول می کشد تا زخمهای عمیقی در قلب آنان که دوستشان داریم ، ایجاد کنیم ، اما سالها طول می کشد تا آن زخمها را التیام بخشیم .

 

بیاموزند ثروتمند کسی نیست که بیشترین ها را دارد. کسی است که به کمترین ها نیاز دارد .

 

بیاموزند که آدم هایی هستند که آنان را دوست دارند ، فقط نمی دانند که چگونه احساساتشان را نشان دهند. بیاموزند که دو نفر می توانند با هم به یک نقطه نگاه کنند ، و آن را متفاوت ببینند .

 

بیاموزند که تنها کافی نیست که آنها دیگران را ببخشند ، بلکه آنها باید خود را نیز ببخشند . "

 

من با خضوع گفتم :" از شما به خاطر این گفتگو سپاسگذارم آیا چیز دیگری هست که دوست دارید بدانم ؟ "

 

خداوند لبخندی زد و گفت :" فقط اینکه بدانند من اینجا هستم . همیشه "

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد