*دفتر دل*

یادمان باشد اگر خاطرمان تنها شد طلب عشق* ز هر بی سرو پایی نکنیم. یادمان باشد اگر ،گلی را چیدیم وقت پرپر شدنش سوز و نوایی نکنیم

*دفتر دل*

یادمان باشد اگر خاطرمان تنها شد طلب عشق* ز هر بی سرو پایی نکنیم. یادمان باشد اگر ،گلی را چیدیم وقت پرپر شدنش سوز و نوایی نکنیم

لبخند عشق

لبخند عشق 
                                            
بعد از مدتها لبخندی بر لبانم نشست و آتش غم دوری سردتر از گذشته شد

و بعد از مدتها قلبم آرام شد و خورشید از پشت ابرهای سیاه آسمان دلم نمایان شد.

آری چشمانم ، همان چشمانی که بیشتر لحظه ها خیس خیس بودند تو را خواهند دید

، همان دستانی که آرزوی گرفتن دستانت را دارند ، دستان گرمت را خواهند فشرد و

منی که برای دیدن تو لحظه شماری میکردم و لحظه ها از خدای خویش طلب تو را

میکردم تو را خواهم دید و به آرزوی خویش خواهم رسید. 

آرزو داشتم حتی برای چند لحظه تو را ببینم و خوشحالم از اینکه لحظه ای تو را

خواهم دید عزیزم..    

اگر چه باز باید غم دوری را تحمل کنم ، اما دیدنت مرا آرام میکند و آبی سرد را بر روی

آتش غم دوری مان میریزد. 

هر لحظه که به لحظه دیدارمان نزدیکتر می شویم تپش قلبم تندتر از همیشه میشود

و بیشتر از همیشه احساس میکنم به بهار عاشقی ام نزدیک می شوم و لحظه
 
دیداری دوباره را با زندگی خود خواهم داشت. 

عزیزم دوباره لبخندی پر از عشق بر لبانم نشست ، چون تو را خواهم دید.

دلم آرام نمیگیرد ، دوست دارم لحظه ها زودتر بگذرد و لحظه در کنار تو بودن زودتر فرا

رسد ، همان روزی که برای آن روزها و ماه ها لحظه شماری می کردم...

ای یار خیلی بی تابم ، صبر دیگر برایم مفهومی ندارد ، تنها تو را میخواهم

نمیدانی که چقدر این انتظاری که رو به پایان است سخت است ولی به عشق دیدن تو

باز صبر میکنم و به انتظار بهترین لحظه زندگی ام که دیدن تو می باشد مینشینم تا

دوباره لبخند شادی چهره  غمگینم را فرا گیرد... منتظرم.... 
 
نظرات 3 + ارسال نظر
بانو ف سه‌شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 08:00

وقتی دلتنگ شدی
به یاد بیار کسی رو که خیلی دوست داره
وقتی ناامید شدی
به یاد بیار کسی رو که تنها امیدش تویی
وقتی پر از سکوت شدی
به یاد بیار کسی رو که به صدات محتاجه
وقتی دلت خواست ازغصه بشکنه
به یاد بیار کسی رو که توی دلت یه کلبه ساخته

[ بدون نام ] سه‌شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 20:25

اگر روزی خبر مرگم را شنیدی دوست دارم برایم گرینه نکنی و اشک نریزی چون خودت بهتر می دانی که رهایی برای عاشقان مرگ است...... و این مردن میباشد که مرا از سوختن نجات می دهد......... اخر عاشقی مرگ یا زندگی یست

مریم سه‌شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 20:47

عشق مثل آب میمونه.....که میتونی توی دستت قایمش کنی..آخرش یه روز دستت رو باز میکنی میبینی نیست... قطره قطره چکیده بی انکه بفهمی.. اما دستت پر از خاطره است

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد