*دفتر دل*

یادمان باشد اگر خاطرمان تنها شد طلب عشق* ز هر بی سرو پایی نکنیم. یادمان باشد اگر ،گلی را چیدیم وقت پرپر شدنش سوز و نوایی نکنیم

*دفتر دل*

یادمان باشد اگر خاطرمان تنها شد طلب عشق* ز هر بی سرو پایی نکنیم. یادمان باشد اگر ،گلی را چیدیم وقت پرپر شدنش سوز و نوایی نکنیم

تقدیم به عاشقان دلشکسته

 

تقدیم به عاشقان دلشکسته

روز عزای عشق!  
روز عشق آمد و من تنهای تنهایم!
همه عاشقان دست در دستان هم گذاشته اند و به هم محبت و عشق هدیه میکنند
 اما من تنها در این گوشه از این دنیای بی محبت نشسته ام و با حسرت به عاشقان
 که دست در دستان هم گذاشته اند و بر لبان هم بوسه میزنند نگاه می اندازم
 و اشک میریزم و آن لحظه دلم هوای تو را میکند!
کاش تو بودی تا در این روز به تو محبت و عشق هدیه کنم ، اما نیستی!
نیستی که دستانت را بگیرم و با هم به سرزمین عشاق برویم و در کنار هم قدم بزنیم و
 من نیز لحظه به لحظه بر گونه های مهربانت بوسه بزنم و بگویم خیلی دوستت دارم !
تو رفتی ، و من تنهای تنها مثل شمع نیمه سوخته در غم عشقمان می سوزم و آب می شوم!
تو رفتی ، دنیا را از من گرفتی ، شادی هایم را همه نقش بر آب کردی
و یک دنیا غم و غصه و اشک به من هدیه کردی! 
امروز زیباترین روز عاشقان است اما تلخ ترین روز برای من!
تو که رفتی من به وجود عشق شک کردم ، و عشق را در ذهنم
 یک کلمه پوچ و بی معنا تصور کردم! 
یادش بخیر آن زمان که در کنار هم بودیم ، با هم بودیم ، عاشق هم بودیم
و در چنین روزی عشق و محبت به هم هدیه میدادیم و با هم عهدی دوباره
می بستیم که تا پایان راه زندگی در کنار همیم ، پس کجاست آن عهدی که با من بستی؟
آن همه قول و قرار کجاست؟ 
اینک در این روز همدمی را ندارم که به او بگویم که دوستش دارم ، به او شاخه
 گلی هدیه دهم و آن را ببوسم!  کسی نیست که مرا در آغوشش بگیرد
و این روز را به من تبریک گوید! کسی نیست تا دستهایم    
را بگیرد و حرفهای عاشقانه اش را برای من بگوید!
سرنوشتمان همین شد ، تو رفتی با خوشبختی ، من نیز تنها مانده ام با بدبختی !
عشق همین است ، پایانی تلخ و غم انگیز اما لحظه ها شیرین و به یاد ماندنی!
با اینکه می دانیم پایان قصه عشق غم انگیز است ، و باید با چشمهای
 خیس از او که مدتها در پی او نشسته بودیم وداع بگوییم چرا عاشق می شویم؟
امروز روزی است که همه عاشقان با همند و من در این گوشه تنهای
 تنها با چشمهای گریان بر سر مزار عشق به عزایش نشسته ام!
 

             

نظرات 2 + ارسال نظر
روایت دلتنگی پنج‌شنبه 26 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 15:16 http://www.alireza-rezaei.blogsky.com

تنهایم مثل ثانیه های تکرار ناشدنی.....

یک دوست پنج‌شنبه 26 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 15:39

شاید از عاشقی چیزی ندونم
و ادعایی هم ندارم
اما یک چیز رو باور دارم و اون اینکه می دونم عشث مقدسه
نباید اونو به به بازی گرفت
کسی که به عشقش ایمان داشته باشه هیچ وقت نمی ذاره کسی به عاشقش لقب دل شکسته رو بده!
چون به نظر من دل عاشق و معشوق واقعی یک دله
و اگر دل عاشق بشکنه دل معشوقش هم می شکنه
عشق معانی وسیعی داره
میشه گاهی حتی عاشق یک گل نرگس شد
میشه عاشق خدا شد
عشق همیشه اون معنی که ما فکر می کنیمو نداره
امید وارم روزی عشق حقیقیتونو پیدا کنید
وبلاگ زیبایی دارید
در ضمن آهنگ وبلاگتون هم کار نمی کنه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد