با من باش |
با من باش اینک که تو در کنارم نیستی درد دلم را به چه کسی بگویم؟ دلم در حسرت دیدار با تو است ، دیداری که شاید دلم دوباره امیدوار به زندگی شود..... تو ای تمام هستی ام بدان که دیدن تو برایم تبدیل به یک خواب و رویا شده است.... شاید دوباره و یا شاید هرگز! به امید دیدن دوباره تو به انتظار نشسته ام و دلم را به فردای با هم بودنمان خوش کرده ام..... اگر زنده ام به امید رسیدن به تو زنده ام... ای هوای زنده بودنم شعار است که میگویم ستاره ها را از آسمان برایت میچینم و یا خورشید را با شبهایت آشتی میدهم ، شعار است که میگویم به اندازه یک دریا برای تو اشک ریختم اما این که میگویم بدون تو حتی یک لحظه هم نمیتوانم زندگی کنم شعار نیست! یک حقیقت تلخ است که شاید باور کردنش برای آنان که طعم عشق را نچشیده اند سخت و دشوار باشد . اما من یک دیوانه ام ، من همانی هستم که دل به دریا زده ام ، دل به دریایی که یا در آن غرق میشوم یا با تو به ساحل خوشبختی ها میرسم.... حالا که با تو در این دریایی که هر لحظه ممکن است طوفانی شود همسفر شده ام بیا تو برای من قایقی شو و من برای تو یک مجنون! به من محبت برسان که دلم مثل یک کویر شده است که در حسرت یک قطره باران است.... وقتی تو نیستی انگار من نیز نیستم ، تو که باشی من هستم و تو هستی و یک دنیا خوشبختی! دل من یک دل کهنه است ، دلی که بارها زیر پاهای بی وفایان له شده شکسته شده و بی احساس شده است اما از لحظه اینکه تو را دید دوباره یک دل عاشق و پر امید شد ، پس کاری نکن دوباره این دلم شکسته شود که اگر اینبار شکست دیگر هیچ امیدی به آن نیست! با تو زنده ام ، بی تو میمیرم ، دور از تو پریشانم ، در کنار تو شادابم! پس ای عزیز راه دورم با من باش ، و تا ابد دوستم داشته باش. |